من دانشجوي معماري بودم كه در راديوسيتي «خشت و آينه» ابراهيم گلستان و «شب» آنتونيوني را ديدم. خشت و آينه هيچ ربطي به فيلمهاي فارسي آن دوره نداشت و ما را به دنياي ديگري ميبرد؛ دنيايي كه روشنفكران دهه40 در شعر و داستان و بهخصوص داستان هم آن را دنبال ميكردند و حالا در خشت و آينه اين جهان روشنفكرانه وارد ساحت سينما شده بود.
فيلم شب هم جداي از تم فلسفي تأملبرانگيزش، معماري خاص و ويژهاي داشت. آنتونيوني درباره هراسهاي انسان معاصر، فيلم ساخته بود. درباره تنهايي آدمها در جهان مدرن و چيدمان او از اين تنهايي، استادانه بود.
تماشاي خشت و آينه و شب باعث شد مسير زندگيام عوض شود. در ميانههاي دهه40 در حالي كه در دانشگاه معماري ميخواندم، تصميم گرفتم وارد كار سينما شوم. اين تصميم با من ماند تا دهه50 و دفتر آيتفيلم و ساخت فيلم «جنگ اطهر».
سينما راديوسيتي سالهاي طولاني است كه تعطيل شده است. دهه 60 مدتي سينما راديوسيتي به داروخانه تغيير كاربري داده بود و حالا سالهاست كه همان داروخانه هم تعطيل شده است.
احتمالا الان اغلب رهگذراني كه از كنار راديوسيتي سابق عبور ميكنند نميدانند كه اينجا روزگاري سينماي مهمي قرار داشته است؛ سينمايي كه نيمقرن پيش فيلمهاي متفاوت و پيشرو اكران ميكرد و اين فيلمها بر ذهن و جان جوانهاي شيفته و علاقهمند تأثيرات بنيادين ميگذاشت.
ياد و خاطره راديوسيتي، دهه40 و خلاصه دوران پرشور جواني همچنان با ماست. حالا تهران پرديسهاي مدرن و چند سالنه دارد و نسل جوان امروز پاتوقهاي فرهنگي خودش را مييابد و حضورش را به ثبت ميرساند. از دهه40 و دوران جواني ما تا امروز كه در دهه90 به سر ميبريم، سالهاي زيادي گذشته و تحولات گستردهاي رخ داده است.
زندگي ادامه دارد و نسل تازهاي از راه ميرسد كه راه و رسم برخوردش با مقولات اجتماعي و فرهنگي با نسل من تفاوتهاي محسوسي دارد. اين تفاوتها را نبايد به سادگي ارزشگذاري كرد. قبل از نمره دادن و قضاوت كردن بايد اين تفاوتها را درك كرد. اين نسل هم سينما راديوسيتي و فيلمهاي آنتونيوني خودش را مييابد؛ گيرم با شيوهاي متفاوت از آنچه نسل ما تجربهاش كرد.
- نويسنده و كارگردان سينما
نظر شما